۴۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۵

آن را که درونِ دلْ عشق و طَلَبی باشد
چون دلْ نَگُشایَد دَر آن را سَبَبی باشد

رو بر دَرِ دل بِنْشین کان دِلْبَرِ پنهانی
وَقتِ سَحَری آید یا نیمْ شبی باشد

جانی که جُدا گردد جویایِ خدا گردد
او نادره‌یی باشد او بواَلْعَجَبی باشد

آن دیده کَزین ایوان ایوانِ دِگَر بیند
صاحِب نَظَری باشد شیرین لَقَبی باشد

آن کَس که چُنین باشد با روحْ قَرین باشد
در ساعتِ جانْ دادن او را طَرَبی باشد

پایَش چو به سنگ آید دُرّیش به چَنگ آید
جانش چو به لب آید با قَنْدلَبی باشد

چون تاجِ مُلوکانَش در چَشم نمی‌آید
او بی‌پدر و مادر عالی نَسبی باشد

خاموش کُن و هر جا اسرار مَکُن پیدا
در جمعِ سَبُک روحان هم بولَهَبی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.