۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۰

سَر از بَهرِ هَوَس باید چو خالی گشت سَر چِبْوَد؟
چو جانْ بَهرِ نَظَر باشد رَوانِ بی‌نَظَر چِبْوَد؟

نَظَر در رویِ شَهْ باید چو آن نَبْوَد چه را شاید؟
سَفَر از خویشتن باید چو با خویشی سَفَر چِبْوَد؟

مرا پُرسید صَفرایی که گَر مَردِ شِکَرخایی
کَمَر بَنْدم چو نِی پیشَت اگر گویی شِکَر چِبْوَد؟

بِگُفتم بهترین چیزی وَلیکِن پیشِ غیرِ تو
که تو اَبْلَه شِکَر بینیّ و گویی زین بَتَر چِبْوَد؟

اَزیرا اصلِ جسم تو زِ زَهرِ قاتل افتاده‌ست
سَقَر بوده‌ست اصلِ تو نَدانَد جُز سَقَر چِبْوَد؟

جهان و عقلِ کُلّی را زِ عقلِ جُزو چون بینی؟
در آن دریایِ خونْ آشام عقلِ مُخْتَصَر چِبْوَد؟

دو سه سَطْرست که می‌خوانی زِ سَر تا پا و پا تا سَر
دِگَر کاری نداری تو وَگَرنه پا و سَر چِبْوَد؟

چو کور افتاد چَشمِ دل چو گوش از ثِقْل شُد پُرگِل
به غیرِ خانهٔ وَسواس جایِ کور و کَر چِبْوَد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.