۴۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۲

اگر خواب آیَدَم امشب سِزایِ ریشِ خود بیند
به جایِ مَفْرَش و بالین همه مُشت و لَگَد بیند

اَزیرا خوابْ کَژْ بیند که آیینه‌یْ خیال است او
که مَعلوم است تَعْبیرش اگر او نیک و بَد بیند

خصوصاً اَنْدَرین مَجْلِس که امشب دَرنمی‌گُنجَد
دو چَشمِ عقلِ پایان بین که صد ساله رَصَد بیند

شبِ قَدْر است وَصلِ او شبِ قَبر است هَجْرِ او
شبِ قَبر از شبِ قَدْرَشْ کَرامات و مَدَد بیند

خُنُک جانی که بر بامَشْ هَمی چوبَک زَنَد امشب
شود هَمچون سَحَر خندان عَطایِ بی‌عَدَد بیند

بُرو ای خوابْ خاری زن تو اَنْدَر چَشم نامَحْرَم
که حیف است آن که بیگانه دَرین شبْ قَدّ و خَد بیند

شرابش دِهْ بِخوابانَش بُرون بَر از گُلِسْتانَش
که تا در گَردنْ او فردا زِ غمْ حَبْلِ مَسَد بیند

بِبُردی روز در گفتن چو آمد شبْ خَمُش باری
که هَرکْ از گفتْ خامُش شُد عِوَض گُفتِ اَبَد بیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.