۴۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۳

بَرآمَد بر شَجَر طوطی که تا خُطبه‌یْ شِکَر گوید
به بُلبُل کرد اشارتْ گُل که تا اشعارْ بَرگوید

به سَروِ سَبز وَحی آمد که تا جانَش بُوَد در تَن
میانْ بَندَد به خِدمَت روز و شب‌ها این سَمَر گوید

همه تَسبیح گویانند اگر ماه است اگر ماهی
وَلیکِن عقلْ اُستاد است او مَشروح‌تَر گوید

دَرآیَد سنگ در گریه دَرآیَد چَرخ در کُدْیه
زِ عَرْش آید دو صد هَدیه چو او دَرسِ نَظَر گوید

هزاران سیمْ بَر بینی گُشاییده بَر و سینه
چو آن عَنْبَرفَشانْ قصّه‌یْ نسیمِ آن سَحَر گوید

کِه را مانَد دل آن لحظه که آن جانْ شرحِ دل گوید؟
کِه را مانَد خَبَر از خود در آن دَم کو خَبَر گوید؟

حَدیثِ عشقْ جان گوید حَدیثِ رَهْ رَوان گوید
حَدیثِ سُکْرْ سِرّ گوید حَدیثِ خونْ جِگَر گوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.