۴۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۴

هَمی‌بینیم ساقی را که گِردِ جام می‌گردد
زِ زَرِّ پُخته بویی بَر که سیمْ اَنْدام می‌گردد

دِگَر دلْ دل نمی‌باشد دِگَر جانْ می‌نیارامَد
که آن ماهِ دل و جان‌ها به گِردِ بام می‌گردد

چو خَرمَن کرد ماهِ ما بر آن شُد تا بِسوزانَد
چو پُخته کرد جان‌ها را به گِردِ خام می‌گردد

دلِ بیچاره مَفْتون شُد خِرَد افتاد و مَجنون شُد
به دستِ اوست آن دانه چه گِردِ دام می‌گردد؟

زِ گَردشْ فارغ است آن مَهْ چه مَنْزِل پیشِ او چه رَهْ
برایِ حاجَتِ ما دان که چون ایّام می‌گردد

شَهی که کان و دریاها زَکات از وِیْ هَمی‌خواهند
به گِردِ کویِ هر مُفْلِس برایِ وام می‌گردد

ازین جُمله گُذر کردم بِدِه ساقی یکی جامی
ز اِنْعامَت که این عالَم بر آن اِنْعام می‌گردد

شبی گفتی به دِلْداری شَبَت را روز گَردانَم
چو سنگِ آسیا جانَم بر آن پیغام می‌گردد

به لُطفِ خویش مَستَش کُن خوشِ جامِ اَلَستَش کُن
خَراب و میْ پَرَستَش کُن که بی‌آرام می‌گردد

گُشا خُنْبِ حَقایق را بِدِه بی‌صَرفه عاشق را
میْ آشامَش کُن ایرا دلْ خیال آشام می‌گردد

بِدِه زان بادهٔ خوش بو مَپُرسَش مُسْتَحِقّی تو؟
اَزیرا آفتابی که همه بر عام می‌گردد

نَهان اَر رَهْ‌زنی باشد نَهان بینا بِبُر حَلْقَش
چه نُقصانْ قهرمانَت را که چون صَمْصام می‌گردد؟

اگر گَبْرَم اگر شاکِر تویی اوَّل تویی آخر
چو تو پنهان شوی شادی غم و سَرسام می‌گردد

دِلَم پُرّ است و آن اولی که هم تو گویی ای مولیٰ
حَدیثِ خُفته‌یی چِبْوَد که بر اَحْلام می‌گردد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.