۳۴۹ بار خوانده شده
یارْ مرا چو اُشْتُران باز مِهار میکَشَد
اُشْتُرِ مَستِ خویش را در چه قِطار میکَشَد؟
جان و تَنَم بِخَستْ او شیشهٔ من شِکَستْ او
گردنِ من بِبَستْ او تا به چه کار میکَشَد
شَسْتِ وِیْاَم چو ماهیان جانِبِ خُشک میبَرَد
دامِ دِلَم به جانِبِ میرِ شکار میکَشَد
آن کِه قِطارِ ابر را زیرِ فَلَک چو اُشْتُران
ساقیِ دشت میکُند بر کُهْ و غار میکَشَد
رَعْد هَمیزَنَد دُهُل زنده شُدهست جُزو و کُل
در دلِ شاخ و مَغزِ گُل بویِ بهار میکَشَد
آنک ضَمیرِ دانه را عِلَّتِ میوه میکُند
رازِ دلِ درخت را بر سَرِ دار میکَشَد
لُطفِ بهار بِشْکَنَد رنجِ خُمارِ باغ را
گرچه جَفایِ دِیْ کُنون سویِ خُمار میکَشَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
اُشْتُرِ مَستِ خویش را در چه قِطار میکَشَد؟
جان و تَنَم بِخَستْ او شیشهٔ من شِکَستْ او
گردنِ من بِبَستْ او تا به چه کار میکَشَد
شَسْتِ وِیْاَم چو ماهیان جانِبِ خُشک میبَرَد
دامِ دِلَم به جانِبِ میرِ شکار میکَشَد
آن کِه قِطارِ ابر را زیرِ فَلَک چو اُشْتُران
ساقیِ دشت میکُند بر کُهْ و غار میکَشَد
رَعْد هَمیزَنَد دُهُل زنده شُدهست جُزو و کُل
در دلِ شاخ و مَغزِ گُل بویِ بهار میکَشَد
آنک ضَمیرِ دانه را عِلَّتِ میوه میکُند
رازِ دلِ درخت را بر سَرِ دار میکَشَد
لُطفِ بهار بِشْکَنَد رنجِ خُمارِ باغ را
گرچه جَفایِ دِیْ کُنون سویِ خُمار میکَشَد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.