۵۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۱

جان و جهان چو رویِ تو در دو جهان کجا بُوَد؟
گَر تو سِتَم کُنی به جان از تو سِتَم رَوا بُوَد

چون همه سویْ نورِ توست کیست دورو به عَهدِ تو؟
چون همه رو گرفته‌یی رویِ دِگَر کجا بُوَد؟

آن که بِدید رویِ تو در نَظَرش چه سرد شُد
گنج که در زمین بُوَد ماه که در سَما بُوَد

با تو برهنه خوش‌تَرَم جامهٔ تَن بُرون کُنم
تا که کِنارِ لُطفِ تو جانِ مرا قَبا بُوَد

ذوقِ تو زاهِدی بَرَد جامِ تو عارفی کَشَد
وَصْفِ تو عالِمی کُند ذاتِ تو مَر مَرا بُوَد

هر کِه حَدیثِ جان کُند با رُخِ تو نِمایَمَش
عشقِ تو چون زُمُرّدی گرچه که اژدَها بُوَد

هر کِه رُخَش چُنین بُوَد شاهْ غُلامِ او شود
گَر چه که بَنده‌یی بُوَد خاصه که در هوا بُوَد

این دلِ پاره پاره را پیشِ خیالِ تو نَهَم
گَر سُخنِ وَفا کُند گویم کین وَفا بُوَد؟

چون دَرِ ماجَرا زَنَم خانهٔ شَرع وا شود
شاهِدِ من رُخَش بُوَد نرگسِ او گُوا بُوَد

از تبریزِ شَمسِ دین چون که مرا نِعَم رَسَد
جُز تبریز و شَمسِ دین جُمله وجود لا بُوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.