۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۴

قَصدِ سَرَم داری خَنجَر به مُشت
خوش‌تَر ازین نیز توانیم کُشت

بَرگِ گُل از لُطْفِ تو نَرمی بیافت
بر مَثَلِ خار چرایی دُرُشت

تیغ زدی بر سَرَم ای آفتاب
تا شُدم از تیغِ تو من گَرْم پُشت

تیغْ حِجاب است رَها کُن حِجاب
بر رُخِ من گرم بِزِن یک دو مُشت

وِصفِ طلاقِ زنِ همسایه کرد
گفت بُخاری زنِ خود هُشت هُشت

گفت چرا هُشْت جوابش بِداد
در عِوَضِ زشت بُد آن قَحْبه رُشت

بِهْرِ طلاق است اَمَل کو چو مار
حِبْسِ حُطام است و کُند خُشت خُشت

آتش در مالْ زن و در حُطام
تا بِرَهی زآتش وَزْ زاردُشت

بَس کُن و کم گویْ سُخَن کَم نویس
بس بُوَدَت دفترِ جانْ سَرنوشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.