۵۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۶

کارِ من این است که کاریم نیست
عاشقم، از عشقِ تو عاریم نیست

تا که مرا شیرِ غَمَت صید کرد
جُز که همین شیرْ شکاریم نیست

در تَکِ این بَحرْ چه خوش گوهری
که مَثَلِ موجْ قَراریم نیست

بر لبِ بَحْرِ تو مُقیمَمْ مُقیم
مَستِ لَبَم، گَر چه کِناریم نیست

وَقْف کُنم اِشْکَمِ خود بر میْ‌اَت
کَزْ میِ تو هیچ خُماریم نیست

می‌رَسَدم بادهٔ تو زآسْمان
مِنَّتِ هر شیره فَشاریم نیست

باده‌اَت از کوهٔ سُکونَت بَرَد
عیب مَکُن زان که وَقاریم نیست

مُلْکِ جهان گیرم چون آفتاب
گَرچه سپاهیّ و سواریم نیست

می‌کَشَم از مصر شِکَر سویِ روم
گَرچه شُتربان و قِطاریم نیست

گَر چه ندارم به جهانْ سَروَری
دَردِ سَرِ بیهُده باریم نیست

بر سَرِ کویِ تو مرا خانه گیر
کَزْ سَرِ کویِ تو گُذاریم نیست

هَمچو شِکَر با گُلَت آمیختم
نیست عَجَب گَر سَرِ خاریم نیست

قُطبِ جهانی، همه را رو به توست
جُز که به گِردِ تو دَواریم نیست

خویشِ من آن است که از عشقْ زاد
خوش تَر ازین خویش و تَباریم نیست

چیست فُزون از دو جهان؟ شهرِ عشق
بهتر ازین شهر و دیاریم نیست

گَر نَنِگارَم سُخنی بعد ازین
نیست ازان رو که نِگاریم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.