۴۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۵

هر کِه بالاست مَر او را چه غَم است؟
هر کِه آن جاستْ مَر او را چه غَم است؟

که از این سو همه جان‌ست و حَیات
که ازین سو همه لُطف و کَرَم است

خود ازین سو که نه سوی است و نه جا
قَدَم اَنْدَر قَدَم اَنْدَر قَدَم است

این عَدَم خود چه مُبارک جای است
که مَدَدهای وجود از عَدَم است

همه دل‌ها نگرانْ سویِ عَدَم
این عَدَم نیستْ که باغِ اِرَم است

این همه لشکرِ اندیشهٔ دل
زِ سپاهانِ عَدَمْ یک عَلَم است

زِ تو تا غَیبْ هزاران سال است
چو رَوی از رَهِ دلْ یک قَدَم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
مهدی ابوفاضلی
۱۴۰۲/۱/۲۵ ۰۱:۳۰

گفتم این حاشیه چیست کنارِ این گوهر
گفت غیرِ گوهر نیست ، حاشیه هیچ مگو
گوهر خداست و من حاشیه
گفت مرکز خداست و غیرِ او هیچ مگو