۳۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۹

آخِر ای دِلبَر نه وَقتِ عِشرت انگیزی شُده‌ست؟
آخِر ای کانِ شِکَر وَقتِ شِکَرریزی شُده‌ست

تو چو آبِ زندگانی ما چو دانه زیرِ خاک
وَقتِ آن کَزْ لُطفِ خود با ما دَرآمیزی شُده‌ست

گَر بِپوسَم هَمچو دانه عاقِبَت نَخْلی شَوَم
زان که جُمله چیزها چیزی زِ بی‌چیزی شُده‌ست

زین سپَس با من مَکُن تیزی تو ای شمشیرِ حَق
زان که از لُطفِ تو زاتشْ تُندی و تیزی شُده‌ست

جان کَشیدم پیشِ عشقَش گفت کو چیزی دِگَر؟
گفتم آخِر حالِ جان زین سان زِ بی‌چیزی شُده‌ست

چون حِجابِ چَشمِ دل شُد چَشمِ صورت لاجَرَم
شَمسِ تبریزی حِجابِ شَمسِ تبریزی شُده‌ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.