۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۹

ای کرده میانِ سینه غارت
ای جان و هزار جانْ شِکارت

جُز کُشتنِ عاشقانْ چه شُغلَت؟
جُز کُشتنِ خَلْق چیست کارت؟

می‌کُش که دُرُست باد دَستَت
ای جانِ جهانیانْ نِثارت

بس کُشته زنده را که دیدم
از غَمْزه چَشمِ پُرخُمارت

بس ساکِنِ بی‌قَرار دیدم
در آتشِ عشقْ بی‌قَرارت

یک مُرده به خاک دَرنَمانَد
گَرْ رَنْجِه شوی، کُنی زیارت

جان بوسَد خاکِ تو به هر دَم
بَر بویِ کِنارِ بی‌کِنارت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.