۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲

دو چَشمِ آهُوانَه‌شْ شیرگیر است
کَزو بر من رَوانْ بارانِ تیر است

کَمانِ ابروان و تیرِ مُژگان
گُواهانَند کو بر جانْ امیر است

چو زُلفِ دَرهَمَش دَرهَم از آنَم
که بویِ او بِهْ از مُشک و عَبیر است

در آن زُلْفین از آن می‌پیچَد این جان
که دلْ زَنجیرِ زُلْفَش را اسیر است

مگو آن سَروِ ما را تو نَظیری
که ماهِ ما به خوبیْ بی‌نَظیر است

بِیَندازم من این سَر را به پیشش
اگر چه سَر به پیشِ او حَقیر است

خیالِ رویِ شَهْ را سَجده می‌کُن
خیالِ شَهْ حقیقت را وَزیر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.