۶۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۶

تو را در دِلْبَریْ دستی تمام است
مرا در بی‌دلی درد و سقام است

به جُز با رویِ خوبَت عشق‌بازی
حَرام است و حَرام است و حَرام است

همه فانیّ و خوانِ وَحدتِ تو
مُدام است و مُدام است و مُدام است

چو چَشمِ خود بِمالَم، خود جُزِ تو
کدام است و کدام است و کدام است

جهان بر رویِ تو از بَهرِ روپوش
لِثام است و لِثام است و لِثام است

به هر دَم از زبان عشق بر ما
سَلام است و سلام است و سلام است

زِ هَر ذَرّه به گفتِ بی‌زبانی
پیام است و پیام است و پیام است

غَم و شادیِّ ما در پیشِ تَختَت
غُلام است و غُلام است و غُلام است

اگرچه اُشْترِ غَم هَست گُرگین
اَمام است و اَمام است و اَمام است

پَسِ آن، اُشتُرِ شادیِّ پُرشیر
خِتام است و خِتام است و خِتام است

تو را در بینیِ این هر دو اُشْتُر
زِمام است و زِمام است و زِمام است

نه آن شیری که آخِر طِفْلِ جان را
فِطام است و فِطام است و فِطام است

از آن شیری که جویِ خُلْد از وِیْ
نِظام است و نِظام است و نِظام است

خَمُش کردم که غیرت بر دَهانَم
لِگام است و لِگام است و لِگام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.