۶۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۴

از اوّلِ امروز حَریفانِ خَرابات
مِهْمانِ تواَند، ای شَهْ و سُلطانِ خَرابات

امروزْ چه روز است؟ بگو روز سَعادت
این قبله دل کیست؟ بگو جانِ خَرابات

هرگز دلِ عُشّاق به فرمانِ کسی نیست
کو مَستِ خَراب است به فرمانِ خَرابات

صد زُهره زِ اَسرار به آواز دَرآمَد
کَزْ اَبر بَرآ ای مَهِ تابانِ خَرابات

ما از لب و دندانِ اَجَل هیچ نترسیم
چون زنده شُدیم از بُتِ خندانِ خَرابات

بر گاو نَهَد رَخت و به عشق آید جانْ مَست
کین رَخت گِرو کُن، بَرِ دَربانِ خَرابات

هر جان که به شَمسُ الْحَقِ تبریز دَهَد دل
او کافِرِ خویش است و مُسلمانِ خَرابات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.