۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۱

زان شاه که او را هَوَسِ طَبْل و عَلَم نیست
دیوانه شُدم، بر سَرِ دیوانه قَلَم نیست

از دور بِبینی تو مرا شخصِ رَوَنده
آن شخصِ خیال است، ولی غیرِ عَدَم نیست

پیش آ و عَدَم شو که عَدَمْ مَعْدنِ جان است
اما نه چُنین جانْ که به جُز غُصّه و غَم نیست

منْ بی‌من و تو بی‌تو دَرآییم دَرین جو
زیرا که دَرین خُشکْ به جُز ظُلْم و سِتَم نیست

این جوی کُند غَرقه وَلیکِن نَکُشَد مَرد
کو آبِ حَیات است و به جُز لُطف و کَرَم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.