۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟

وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟

بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بی‌ریا و نفاق:

تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق

خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق

گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتاده‌ام ز عراق؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.