۳۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷

یار آمد به صُلح ای اَصْحاب
ما لَکُمْ قاعِدَیْنَ عِنْدَ اَلْباب؟

نوبَتِ هَجْر و انتظار گُذشت
فَادْخُلُوا الدّارَ یا اُولِی الْاَلْباب

آفتابِ جمالْ سینه گُشاد
فَاخْلَعُوا فی شُعاعِهِ الْاَثْواب

اَدَبِ عشقْ جُمله بی‌اَدَبیست
اُمَّهُ اَلْعِشْقِ عِشْقُهُم آداب

باده عشقْ نَنگ و نام شِکَست
لا رُاُسّا تَری وَ لا اَذْناب

لَذَّتِ عشق با دِماغ آمیخت
کَامْتِزاجِ الْعَبیدِ بِالْاَرْباب

دُخترانِ ضَمیر، سَرمَستَند
وَسْطَ رَوْضِ الْقُلُوبِ وَ الدُّولاب

گَر شما مَحْرمِ ضَمیر نِه اید
فَاسْالْوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب

شَمسِ تبریز جامِ عشق از تو
وَ خُذِ الْکَبْدَ لِلشَّرابِ کَباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.