۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۰

بازآمد آن مَهی که نَدیدَش فَلَک به خواب
آوَرْد آتشی که نمیرد به هیچ آب

بِنْگَر به خانهً تَن و بِنْگَر به جانِ من
از جامِ عشقِ او شُده این مَست و آن خراب

میرِ شرابخانه چو شُد با دِلَم حَریف
خونَم شراب گشت زِ عشق و دِلَم کباب

چون دیده پُر شود زِ خیالَش نِدا رَسَد
اَحْسَنْت ای پیاله و شاباش ای شراب

دریایِ عشق را دلِ من دید ناگهان
از من بِجَست در وِی و گفتا مرا بیاب

خورشیدِرویِ مَفْخَرِ تبریز شَمسِ دین
اَنْدَر پِی‌اَش دوان شُده دل‌هایِ چون سَحاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.