۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷

کارِ همه مُحبّان، هَمچون زَراست امشب
جانِ همه حَسودان کور و کَراست امشب

دریایِ حُسنِ ایزد، چون موج می‌خُرامَد
خاکِ رَه از قُدومَش، چون عَنْبَراست امشب

دایم خوشیم با وِیْ، امّا به فَضْلِ یَزدان
ما دیگریم امشب، او دیگراست امشب

امشب مَخُسب ای دل، می‌ران به سویِ مَنْزِل
کان ناظِرِ نَهانی، بر مَنْظَراست امشب

پَهْلو مَنِه، که یاری پَهلویِ توست، آری
بَرگیر سَر که این سَر خوش زان سَراست امشب

چون دَستگیر آمد، امشب بِگیر دستی
رَقصی، که شاخِ دولتْ سَبز و تَراست امشب

وَاللّهْ که خوابْ امشب بر من حَرام باشد
کین جانْ چو مُرغِ آبی، در کوثَراست امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.