۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹

یا وصالِ یار باید، یا حَریفان را شراب
چون که دریا دست نَدْهَد، پایْ نِهْ در جویِ آب

آن حَریفانِ چو جان و باقیانِ جاودان
در لَطافَت هَمچو آب و در سَخاوَت چون سَحاب

هم‌رَهانِ آبِ حَیوان، خِضْریانِ آسْمان
زندگیِّ هر عِمارَت، گنج‌هایِ هر خَراب

آبْ یارِ نور آمد، این لَطیف و آن ظَریف
هر دو غَمّازَند لیکِن، نی زِ کین بَلْ زِ احْتِساب

آب اَنْدَر طَشت و یا جو، چون زِ کَف جُنبان شود
نورْ بر دیوار هم آغاز گیرد اِضْطِراب

عِرْقِ جنسیَّت، برادر چون قیامَت می‌کند
خود تو بِنْگَر، من خَموشَم، وَهْوَ اَعْلَمْ بِالصَّواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.