۳۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۴

بُریده شُد از این جویِ جهان آب
بَهارا بازگرد و وارسَان آب

از آن آبی که چَشمه‌ی خِضْر و اِلْیاس
نَدیدست و نَبیند آن‌چُنان آب

زِهی سَرچَشمه‌یی کَزْ فَرِّ جوشَش
بِجوشَد هر دَمی از عینِ جان آب

چو باشد آب‌ها، نان‌ها بِرویَند
ولی هرگز نَرُست ای جانْ زِ نان آب

برایِ لُقمه‌یی نانْ چون گدایان
مَریز از رویِ فقر ای میهمان آب

سَراسَر جُمله عالَم نیم لُقمه‌ست
زِ حِرصِ نیم لُقمه شُد نَهان آب

زمین و آسْمان دَلْو و سَبویَند
بُرون است از زمین و آسْمان آب

تو هم بیرون رو از چَرخ و زمین زود
که تا بینی رَوان از لامَکان آب

رَهَد ماهیِّ جانِ تو از این حوض
بیاشامَد زِ بَحْرِ بی‌کَران آب

در آن بَحری که خِضْرانَند ماهی
دَرو جاویدْ ماهی، جاودان آب

ازان دیدار آمد نورِ دیده
ازان بام‌ست اَنْدَر ناودان آب

ازان باغ‌ست این گُل‌هایِ رُخسار
از آن دولاب یابد گُلْسِتان آب

ازان نَخْل است خُرماهایِ مَریَم
نه زَاسْباب‌ست و زین اَبْواب آن آب

رَوان و جانَت آن‌ْگَهْ شاد گردد
کَزین جا سویِ تو آید رَوان آب

مَزَن چوبَک دِگَر چون پاسْبانان
که هست این ماهیان را پاسْبان آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.