۴۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۱

هان ای طَبیبِ عاشقان سودایی‌یی دیدی چو ما؟
یا صاحِبَیَّ اِنَّنی مُستَهْلَکُ لَوْ لاکُما

ای یوسُفِ صد اَنْجُمَن، یعقوب دیدسْتی چو من؟
اِصفَرَّ خدیّ مِنْ جَوی، وَ ابیَضَّ عَیْنی مِنْ بُکا

از چَشم یعقوبِ صَفی، اشکی دَوان بین یوسُفی
تَجْری دُمُوعی بالوِلا مِنْ مُقلَتی عَین الوَلا

صد مصر و صد شِکَّرسِتان دَرج است اَنْدَر یوسُفان
اَلصَّیدُ جَلَّ اَوْ صَغُر، فالکُلُّ فی جَوْفِ الفَرا

اسبابِ عِشرت راست شُد، هر چه دِلَم می‌خواست شُد
فَالوَقْتُ سَیْف قاطِع، لا تَفْتَکِرْ فیما مَضی

جان باز اَنْدَر عشقِ او، چون سِبْطْ موسی را مگو
اِذهَبَ وَ رَبُّکَ قاتِلا، اِنّا قُعُودُها هُنا

هرگز نبینی در جهانْ مَظْلوم تَر زین عاشقان
قُولُوا لِاَصحابِ الحِجی رِفْقا بِاَرْبابِ الهَوی

گَر دَرد و فریادی بُوَد، در عاقبَت دادی بُوَد
مِنْ فَضْل رَبِّ مُحْسِنُ عَدْل علی العَرْشِ استَوی

گَر واقِفی بر شُرْبِ ما، وَزْ ساقی شیرین لِقا
اِلزَمْهُ وَ اَعْلَم اَنَّ ذا، مِنْ غیرِهِ لا یرْتَجی

کردیم جُمله حیله‌ها، ای حیله آموزِ نُهی
ماذا تَری فیما تَری؟ یا مَنْ یَری ما لا یُری

خاموش و باقی را بِجو، از ناطق اِکْرام خو
فَالفَهْمُ مِنْ ایحائِهِ مِنْ کُلِّ مکْروه شِفا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.