۳۲۰ بار خوانده شده
تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری
که الحق به انصاف درخورد آنی
بدین تیزی و روشنایی و گوهر
ترا در کجا میخورد زندگانی
نه در دست تقدیر ملکی بگیری
نه در حرب ایام خونی برانی
ترا ذوالفقار علی خود گرفتم
گران قلتبانی گران قلتبانی
حقوقی که در گردنت هست واجب
به گوش دلت چون فرو مینخوانی
بدین مایه داد و ستد بعد ماهی
چه تاخیر سردست چون میتوانی
چرا قدر مردم ندانی ولیکن
تو مردم نهای قدر مردم چه دانی
خرابی عالم ز تو هست پیدا
مباد آنکه اندر جهان تو بمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که الحق به انصاف درخورد آنی
بدین تیزی و روشنایی و گوهر
ترا در کجا میخورد زندگانی
نه در دست تقدیر ملکی بگیری
نه در حرب ایام خونی برانی
ترا ذوالفقار علی خود گرفتم
گران قلتبانی گران قلتبانی
حقوقی که در گردنت هست واجب
به گوش دلت چون فرو مینخوانی
بدین مایه داد و ستد بعد ماهی
چه تاخیر سردست چون میتوانی
چرا قدر مردم ندانی ولیکن
تو مردم نهای قدر مردم چه دانی
خرابی عالم ز تو هست پیدا
مباد آنکه اندر جهان تو بمانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۱ - شکایت از زمانه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۳ - نصیحت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.