۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۳

چند نَهان داری آن خنده را؟
آن مَهِ تابنده فَرخُنده را؟

بَنده کُند رویِ تو صد شاه را
شاه کُند خنده تو بَنده را

خنده بیاموز گُلِ سرخ را
جِلْوه کُن آن دولتِ پاینده را

بَسته بِدان است دَرِ آسْمان
تا بِکَشد چون تو گُشاینده را

دیده قَطّارِ شُترهایِ مَست
مُنتَظِرانند کَشاننده را

زُلف بَراَفْشان و در آن حَلقه کَش
حَلْقِ دو صد حَلقه رُباینده را

روزِ وصال است و صَنَم حاضر است
هیچ مَپا مُدَّتِ آینده را

عاشقِ زَخم است دَفِ سختْ رو
مَیلِ لب است آن نِیِ نالنده را

بر رُخِ دَف چند طَپانچه بِزَن
دَم دِهْ آن نایِ سِگالنده را

وَرْ به طَمَع ناله بَرآرد رباب
خوش بِگُشا آن کَفِ بخشنده را

عیب مَکُن گَر غَزَل اَبْتَر بِمانْد
نیست وَفا خاطِرِ پَرَّنده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.