۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۵ - لطیفه

مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه

ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه

چه فرمایی کنون پیغام او را
به سمع تو رساند بنده یانه

مرا گفتست فردا کاتش صبح
زند از کورهٔ مشرق زبانه

بگو او را که می‌گوید فلانی
که ای خلقت چو جودت بی‌کرانه

چو در سالی مرا ده روز افزون
نباشد نوبت از گشت زمانه

پس از ده روز خود تاخیر کردم
شوم تا سال دیگر آفسانه

کنون درخواستی دارم ز خلقت
همانا ناورد با من بهانه

دو روزک نیز در صحن چمن آی
بگو تا مطرب آرند و چغانه

به زیر سایهٔ گل شادمان باش
مرا از لطف خود کن شادمانه

چون من بهر تو آیم خوب نبود
من اندر باغ و تو در تاب خانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴ - شراب خواهد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶ - از کریم‌الدین شراب خواهد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.