۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴

چه شُدی گَر تو هَمچو من، شُدی‌یی عاشق ای فَتا؟
همه روز اَنْدَران جُنون، همه شب اَنْدَرین بُکا

زِ دو چَشمَت خیالِ او، نشُدی یک دَمی نَهان
که دو صد نور می‌رَسَدْ به دو دیده، از آن لِقا

زِ رَفیقان گُسَستی‌یی، زِ جهان دست شُستی‌یی
که مُجَرَّد شُدم زِ خود، که مُسَلَّم شُدم تو را

چو بَرین خَلْق می‌تَنَم، مَثَلِ آب و روغَنَم
زِ بُرونیم مُتَّصِل به دَرونه زِ هم جُدا

زِ هَوَس‌ها گُذشتی‌یی، به جُنون بَسته گشتی‌یی
نه جُنونی ز ِخَلْط و خون، که طَبیبَش دَهَد دَوا

که طَبیبان اگر دَمی، بِچَشَندی ازین غَمی
بِجَهَندی زِ بَندِ خود، بِدَرندی کتاب‌ها

هَله زین جُمله دَرگُذر، بِطَلَب مَعدنِ شِکَر
که شوی مَحوِ آن شِکَر، چو لَبَن در زُلوبیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.