۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

زِ سوزِ شوقْ دلِ من، هَمی‌زَنَد عَلَلا
که بوک دَررَسَدَش از جَنابِ وَصلْ صَلا

دل است هَمچو حسین و فِراقْ هَمچو یَزید
شهید گشته دو صد رَه، به دشتِ کَرْب و بَلا

شهید گشته به ظاهر، حَیات گشته به غَیب
اسیر در نَظَرِ خَصْم و خُسروی به خَلا

میان جَنَّت و فردوسِ وَصلِ دوست مُقیم
رَهیده از تَکِ زندانِ جوع و رُخْص و غَلا

اگر نه بیخِ درختش درونِ غَیبْ مَلی ست
چرا شکوفه وَصلَشْ شِکُفته است مَلا

خَموش باش و زِ سویِ ضَمیرْ ناطِق باش
که نَفْسِ ناطِقِ کُلّی بگویَدَت اَفَلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.