۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۹

شراب داد خدا مَرْ مرا، تو را سِرکا
چو قِسْمَت است چه جنگ است مَر مرا و تو را؟

شرابْ آنِ گُل است و خُمار حِصّه خار
شِناسَد او همه را و سِزا دَهَد به سِزا

شِکَر زِ بَهرِ دلِ تو تُرُش نخواهد شُد
که هست جا و مَقامِ شِکَر، دلِ حَلْوا

تو را چو نوحه گَری داد، نوحه‌یی می‌کُن
مرا چو مُطرِبِ خود کرد، دَردَمَم سُرنا

شِکَر شِکَر چه بِخَندد به رویِ من دِلْدار
به رویِ او نِگَرَم وارَهَم زِ رو و ریا

اگر بُدَست تُرُش شِکَّری تو از من نیز
طَمَع کُن ای تُرُش اَرْ نَه مُحال را مَفَزا

وَگَر گِریست به عالَم گُلی که تا من نیز
بِگریَم و بِکُنم نوحه‌یی چو آن گُل‌ها

حَقَم نداد غَمی جُز که قافیه طَلَبی
زِ بَهرِ شعر و از آن هم خَلاص داد مرا

بگیر و پاره کُن این شعر را چو شعرِ کُهَن
که فارغ است مَعانی زِ حرف و باد و هوا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.