۳۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است

میر یوسف سخن دراز مکش
وقت می‌بین چگونه کوتاهست

گرچه مستغنیم از این سوگند
حق تعالی گواه و آگاهست

کین چنین جود اگر بحق گویی
نه سزاوار آن چنان جاهست

راه آن هیچ گونه می‌نروی
کین جوان مرد بر سر راهست

تا نگویی که اینت طالب سیم
کهربا نیز جاذب کاهست

احتیاج ضرورتی مشمار
اینک اشتباه را به اشتباهست

گر تویی یوسف زمانه چرا
دل من ز انتظار در چاهست

ور منم معطی سخن ز چه روی
به عطا نام تو در افواهست

زانچنان بیتها که کس را نیست
کز پی پنچ دانگ پنجاهست

حاش لله مباد یعنی هجو
راستی جای حاش لله است

دوش بیتی دو می‌تراشیدم
خردم گفت خیز بی‌گاهست

این یک امشب مکن به قول هوا
کیست کورا هوا نکو خواهست

بو که فردا وگرنه با این عزم
تا به فردای حشر زین ماهست

هان و هان بیش از این نمی‌گویم
شیر در خشم و رشته یکتاهست

روز طوفان و باد حزم نکوست
خاصه آنرا که خانه خرگاهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹ - ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیت‌التزام لفظ دندان نموده است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱ - در ندامت و شکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.