۳۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷ - در شکایت و طلب احسان از مخدوم

ای خداوندی کز غایت احسان و سخا
ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست

جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شده‌اند
مگرش طبع سقنقور و دم کافورست

بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر
کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست

ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو
که به اطراف جهان منتشر و مشهورست

با چنین سابقه کس را به چنین روز که دید
کز غم راتبه روزش چو شب دیجورست

سعی کن سعی که در باب چنین خدمتگار
سعی تو اندک و بسیار همه مشکورست

بر سرش سایه فکن هین که در افواه افتاد
که ز تقصیر فلان کار فلان بی‌نورست

اندرین شدت گرما که ز تاثیر تموز
بانگ جزد از تف خورشید چو نفخ صورست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸ - در هجا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.