۳۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶ - از الب ارغون فرش و اسب و زین و خیمه خواسته

ایا خسروی کز پی جاه خویش
فلک را به جاهت نیاز آمدست

ازین یک غلام تو یعنی جهان
که با خفته بختم به راز آمدست

که داند که بی‌صبر کوتاه عمر
به رویم چه رنج دراز آمدست

نگوئیش کاندر جفای فلان
ز ما کی ترا این جواز آمدست

به کشتی نوحم رسان هین که غم
چو طوفان به گردم فراز آمدست

ترا سهل باشد مرا ممتنع
نه پای تو در سنگ آز آمدست

بده زانکه کارم درین کوچ تنگ
تو گویی مگر ترکتاز آمدست

از آن پس که اسبی و فرشیم نیست
به زینی و یک خیمه باز آمدست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵ - مطایبه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷ - اظهار اشتیاق کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.