۳۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

یکی را دیدم اندر جایگاهی
که می‌کاوید قبر پادشاهی

به دست از بارگاهش خاک می‌رفت
سرشک از دیده می‌بارید و می‌گفت

ندانم پادشه یا پاسبانی
همی بینم که مشتی استخوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.