۳۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۰

دل مبند ای حکیم بر دنیا
که نه چیزیست جاه مختصرش

شکر آنان خورند ازین غدار
که ندانند زهر در شکرش

پیش ازان کز نظر بیفکندت
ای برادر بیفکن از نظرش

هیچ مهلت نمی‌دهد ایام
که نه برمی‌کند به یکدگرش

خرد بینش به چشم اهل تمیز
که بزرگی بود بدین قدرش

زندگانی و مردنش بد بود
که نماند و بماند سیم و زرش

حسن عنوان چنانکه معلومست
خبر خوش بود به نامه درش

هر که اخلاق ظاهرش با خلق
نیک بینی گمان بد مبرش

وانکه ظاهر کدورتی دارد
بتر از روی باشد آسترش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.