۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰

ای تو آبِ زندگانی فَاسْقِنا
ای تو دریایِ مَعانی فَاسْقِنا

ما سَبوهایِ طَلَب آورده ایم
سویِ تو ای خِضْرِ ثانی فَاسْقِنا

ماهیانِ جانِ ما زِنهارْخواه
از تو ای دریایِ جانی فَاسْقِنا

از رَهِ هَجْر آمده و آوَرْده ما
عَجْزِ خود را اَرمَغانی فَاسْقِنا

داستانِ خُسروان بِشْنیده‌ایم
تو فُزون از داستانی فَاسْقِنا

در گُمان و وَسوَسه افتاده عقل
زان که تو فوقِ گُمانی فَاسْقِنا

نیم عاقل چه زَنَد با عشقِ تو
تو جُنونِ عاقلانی فَاسْقِنا

کعبهٔ عالَم زِ تو تبریز شُد
شَمسِ حَق رُکْنِ یَمانی فَاسْقِنا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.