۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

گر به دل آزاد بودمی چه غمستی
عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی

غم همه ز آن است کشنای نیازم
گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی

گر به مشامی که بوی آز شنودم
بوی قناعت نودمی چه غمستی

تخم ادب کاشتم دریغ درودم
گر بر دولت درودمی چه غمستی

این که خرد را در ملوک نمودم
گر در عزلت نمودمی چه غمستی

بد گهران را ستودم از گهر طبع
گر گهری را ستودمی چه غمستی

سرمهٔ عیسی که خاک چشم حواری است
گر جهت خر نسودمی چه غمستی

گر ز پی ساز کار در الف آز
سین سلامت فزودمی چه غمستی

لاف پلنگی زنم و گرنه چو گربه
لقمهٔ دونان ربودمی چه غمستی

بخت غنود و به درد دل نغنودم
گر به فراقت غنودمی چه غمستی

گفتی خاقانیا به شاهد و می‌کوش
گر من ازین دست بودمی چه غمستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.