۷۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۱

چون نِمایی آن رُخِ گُلْرَنگ را
از طَرَب در چَرخ آری، سنگ را

بارِ دیگر سَر بُرون کُن از حِجاب
از برایِ عاشقانِ دَنگ را

تا که دانش گُم کُند مَر راه را
تا که عاقل بِشْکَنَد فَرهنگ را

تا که آب از عَکسِ تو گوهر شود
تا که آتش واهِلَد مَر جنگ را

من نخواهم ماه را با حُسنِ تو
وان دو سه قِنْدیلَکِ آوَنگ را

من نگویم آیِنِه با رویِ تو
آسْمانِ کُهنهْ پُر زَنگ را

دَردَمیدی، وافَریدی باز تو
شکلِ دیگر این جهانِ تَنگ را

در هوایِ چَشمِ چون مِرّیخِ او
ساز دِهْ ای زُهره باز آن چَنگ را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.