۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۵

اگر آن مَیی که خوردی به سَحَر نبود گیرا
بِسِتان زِ من شرابی، که قیامَت است حَقّا

چه تَفرُّج و تماشا که رَسَد زِ جامِ اوَّل
دُوُمَش نَعوذُبِاللّه، چه کُنم صِفَت سوم را

غَم و مَصلَحت نَمانَد، همه را فرود رانَد
پس از آن خدای دانَد، که کجا کَشَد تماشا

تو اسیرِ بو و رنگی، به مِثالِ نَقشِ سَنگی
بِجَهی چو آبِ چَشمه، زِ درونِ سنگِ خارا

بِدِه آن میِ رَواقی، هَله ای کَریمِ ساقی
چو چُنان شَوَم بگویم، سُخنِ تو بی‌مُحابا

قَدَحی گِران به من دِهْ، به غُلامِ خویشتن دِهْ
بِنِگَر که از خُمارَت، نِگَران شُدم به بالا

نِگَران شُدم بدان سو، که تو کرده‌یی مرا خو
که رَوانه باد آن جو، که رَوانه شُد زِ دریا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.