۶۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۴

چو مرا به سویِ زندان بِکَشید، تَنْ زِ بالا
زِ مُقرَّبانِ حَضرت، بِشُدم غَریب و تنها

به میانِ حَبْس ناگَه، قَمَری مرا قَرین شُد
که فِکَنْد در دِماغَم، هَوَسَش هزار سودا

همه کَس خَلاص جویَد، زِ بَلا و حَبْس، من نی
چه رَوَم چه روی آرَم؟ به بُرون و یار این جا؟

که به غیرِ کُنجِ زندان، نَرسَم به خَلْوتِ او
که نشُد به غیرِ آتش، دلِ اَنْگَبینْ مُصَفّا

نَظَری به سویِ خویشان، نَظَری بَرو پَریشان
نَظَری بِدان تَمَنّا، نَظَری بدین تماشا

چو بُوَد حَریفْ یوسُف، نَرَمَد کسی چو دارد
به میانِ حَبْس بُسْتان و که خاصه یوسُفِ ما

بِدَوَد به چَشم و دیده، سویِ حَبْس هر کِه او را
زِ چُنین شِکَرسِتانی بِرَسَد چُنین تقاضا

من از اَخْتَران شَنیدم، که کسی اگر بیابد
اثری زِ نورِ آن مَهْ، خَبَری کنید ما را

چو بدین گُهَر رَسیدی، رَسَدت که از کَرامَت
بِنَهی قَدَم چو موسی، گُذری زِ هفت دریا

خَبَرش زِ رَشکِ جان‌ها، نَرَسَد به ماه و اَخْتَر
که چو ماهِ او بَرآیَد، بِگُدازد آسْمان‌ها

خَجِلَم زِ وَصفِ رویَش، به خدا دَهان بِبَندم
چه بَرَد زِ آبِ دریا و زِ بَحر، مَشکِ سَقّا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.