۴۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴ - در ذم غرور به مال

مشو خاقانیا مغرور دولت
که دولت سایهٔ ناپایدار است

به دولت هر که شد غره چنان دان
که میدانش آتش و او نی‌سوار است

چو صبح است اول و چون گل به آخر
که این کم عمر آن اندک قرار است

به رنگی کز خم نیلی فلک خاست
مشو خرم که رنگ سوگوار است

در آن منگر که نیل او سراب است
که خود نیلش سراب عمر خوار است

بسا دولت که محنت زادهٔ اوست
که خاکستر ز آتش یادگار است

بسا محنت که دولت، آخر اوست
که دی مه را نتیجه نوبهار است

سر دولت غرور است و میان لهو
به پایانش زوال روزگار است

به می ماند که می فسق است ز اول
میانه مستی و آخر خمار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.