۳۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح بهرامشاه

خواجه سلام علیک کو لب چون نوش او
پستهٔ دربار او لعل گهر پوش او

کی به اشارت ز دور چشم ببیند لبش
زان که نداند همی شکل لبش هوش او

چشم کجا بیندش از ره صورت از آنک
هست نهان جای عقل در لب خاموش او

جای فرشتست و دیو چشم قوی خشم او
حجلهٔ عقلست و جان گوش سخن کوش او

گشت پر از ابرویم چشم جهانی از آنک
خرمن مهرست و ماه قند ز شب پوش او

مایه قهرست و لطف ناوک دلدوز او
پایهٔ کفرست و دین جوشن و شب پوش او

از سر شوخی و ناز برکشد او چشم تو
گر تو ز زور و دروغ بر نکشی گوش او

دی چو سناییش دید نیک بر بندگیش
تا به ابد مانده گیر غاشیه بر دوش او

در هوس هجر او دوزخیانند خلق
شاه بهشتست و بس از بر و آغوش او

سلطان بهرامشاه آنکه بود روز صید
کرکس و شیر فلک پشه و خرگوش او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۳ - در مدح جمال المعاشرین قوال
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح بهرامشاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.