۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳ - در مدح عمادالدین محمدبن منصور

ای محمد نام و احمد خلق و محمودی شیم
محمدت را همچنان چون ملک را تیغ و قلم

بذل بی‌دستت نباشد همچو دانش بی‌خرد
مال با جودت نماند همچو شادی با ستم

روح را از رنجهای دل تهی کردی کنار
آز را از گنجهای جود پر کردی شکم

گر همی یک چند بی‌کام تو گردد دور چرخ
تا نباشی همچو ابر ای نایب دریا دژم

در وجود غم چنین بد دل چه باشی بهر آنک
کار اقبال تو می‌سازند در پردهٔ عدم

می‌کند از خانهٔ فضل الاهی بهر تو
تختهٔ تقدیر ایزد را ز تاییدت رقم

منگر این حال غم و اندیشه کز روی خرد
شادی صد ساله زاید مادر یک روزه غم

باش تا سر برزند خورشید اقبالت ز چرخ
تا جهانی را ببینی پیش خود چون من خرم

تا ببینی دشمنانت را به طوع و اختیار
پیش روی چون مهت چون چرخ داده پشت خم

باش تا دریای جودت در فشاند تا شود
صدهزاران شاعر از جود تو چون من محتشم

ای دو گوشت بر صحیفهٔ فضل فهرست خرد
وی دو دستت در کتاب جود سرباب کرم

با چنین فضلی که کردم قصد در گاهت ز بیم
خشک شد خون در تن امید چون شاخ بقم

آمدم سوی تو از بهر وعدهٔ بخششت
از عرقهای خجالت عرقها را داده نم

چون علم کی بود می پیشت چنین لیک از سخا
هم تو کردی بنده را اندر چنان مجلس علم

حلقه شد بر من جهان چون عقد سیصد در امید
تا درین سی روز دارم طمع آن سیصد درم

ریش در وعده مجنبان از سر حری بگوی
از پی دوری ره من زود یا «لا» یا «نعم»

تا بود مر بد سگالان را به طاعتها خلل
تا بود مر نیکمردان را به زلتها ندم

تا در آب و خاک و باد و آتش از بهر صلاح
گرمی و خشکی و سردی و تری باشد به هم

در هنرمندی چو سرو اندر چمن گاه نشاط
گاه از نزهت به بال و گاه از شادی به چم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴ - این قطعه را بر گور نظام الملک محمد نوشتند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.