۳۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

کسی را که سر حقیقت عیان شد
مجاز صفات وی از وی نهان شد

نشان آن بود بر وجود حقیقت
که نام وی از نیستی بی نشان شد

کسی کو چنین شد که من وصف کردم
یقین دان که او پادشاه جهان شد

ملک شد زمین و زمان را پس آنگه
چو عیسی که او ساکن آسمان شد

روان گشت فرمان او چون سنایی
مر او را که گفت او چنین شو چنان شد

خلیل از سر نیستی کرد دعوی
که سوزنده آتش برو بوستان شد

چو «ارنی» ست از نفس بر طور سینا
قدمگاه او جمله آب روان شد

نبینی که هر کو ز خود گشت فانی
قرین قضا گشت و صاحبقران شد

هم از نیستی بد که با خاک مشتی
محمد به جنگ سپاه گران شد

چو در نیستی زد دم چند عیسی
تن بی‌روان از دمش با روان شد

بسا کس که در نیستی کسب کردند
گمانها یقین شد یقینها گمان شد

کسی کو ز حل رموزست عاجز
بیان سنایی ورا ترجمان شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.