۳۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳

مبر تو رنج که روزی به رنج نفزاید
به رنج بردن تو چرخ زی تو نگراید

چو روزگار فرو بست تو از آن مندیش
که آنگهی که بباید گشاد بگشاید

چو بسته‌های زمانه گشاده خواهد گشت
چنان گشاید گویی که آن چنان باید

وگر نیاز برد نزد همچو خویشتنی
از آن نیاز اسیر و ذلیل باز آید

چو اعتقاد کند گر کسش نیاید هیچ
خدای رحمت پس آنگهیش بنماید

به دست بنده زحل و ز عقد چیزی نیست
خدای بندد کار و خدای بگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.