۵۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۲

زِ رویِ توست عید آثارْ ما را
بیا ای عید و عیدی آرْ ما را

تو جانِ عید و از رویِ تو جانا
هزاران عید در اَسرارْ ما را

چو ما در نیستی سَر دَرکَشیدیم
نگیرد غُصّهٔ دَستارْ ما را

چو ما بر خویشتن اَغْیار گشتیم
نباشد غُصّهٔ اَغْیارْ ما را

شما را اَطْلَس و شَعرِ خیالی
خیالِ خوبِ آن دِلْدارْ ما را

کتابِ مَکْر و عَیّاریْ شما را
عِتابِ دِلْبَر عَیّار ما را

شما را عید در سالی دو بارست
دو صد عیدست هر دَم کارْ ما را

شما را سیم و زَر بادا فراوان
جَمالِ خالِقِ جَبّارْ ما را

شما را اسبِ تازی بادْ بی‌حَد
بُراقِ اَحمَدِ مُخْتارْ ما را

اگر عالَم همه عید است و عِشرت
بُرو عالَم شما را یارْ ما را

بیا ای عیدِ اَکْبَر شَمسِ تبریز
به دستِ این و آن مَگْذارْ ما را

چو خاموشانهٔ عشقَت قَوی شُد
سُخَن کوتاه شُد این بارْ ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.