۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۹

بَکَتْ عَیْنی غَداهَ اَلْبَیْنِ دَمْعا
وَ اُخْری’ بِالْبُکا بَخِلَتْ عَلَیْنا

فَعاقَبْتُ الَّتی بَخِلَتْ عَلَیْنا
بِأَنْ غَمَّضْتُها یَوْمَ الْتَقَیْنا

چه مَردِ آن عِتابَم؟ خیز یارا
بِدِه آن جامِ مالامالِ صَهْبا

نَرَنجَم زان چه مَردم می‌بِرَنجَند
که پیشَم جُمله جان‌ها هست یکتا

اگر چه پوستینی بازگونه
بِپوشیده‌ست این اجسامْ بَر ما

تو را در پوستینْ من می‌شِناسَم
همان جانِ مَنی در پوستْ جانا

بِدَرَّم پوست را تو هم بِدَرّان
چرا سازیم با خود جنگ و هَیجا؟

یکی جانیم در اجسام مُفَرَّق
اگر خُردیم اگر پیریم و بُرنا

چراغَک‌هاست کآتَش را جُدا کرد
یکی اصلست ایشان را و مَنشا

یکی طَبْع و یکی رنگ و یکی خوی
که سَرهاشان نباشد غیرِ پاها

دَرین تَقریرْ بُرهان‌هاست در دل
به سِرّ با تو بگویم یا به اَخْفا؟

غَلَط خود تو بگویی با تو آن را
چه تو بَر توست بِنگَر این تماشا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.