۵۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲ - اخگر نهفته

ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل به گوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی

چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی

عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی

از من خدای را غزل عاشقی مخواه
کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی

زین اخگر نهفته دمیدن خدای را
بس اخگر شکفته که خاموش می کنی

من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
با من کدام دست در آغوش می کنی

پیرانه سرمشاهده ی خط شاهدان
نیش ندامتی است که خود نوش می کنی

من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا
گر توبه با خدای خطا پوش می کنی

گو جام باده جوش محبت چرا زند
ترکانه یاد خون سیاووش می کنی

دنیا خود از دریچه عبرت عزیز ماست
زین خاک و شیشه آینه هوش می کنی

با شعر سایه چند چو خمیازه های صبح
ما را خمار خمر شب دوش می کنی

تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار
نیما نرفته گر سفر یوش می کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱ - وا جوانی
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا میکنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.