۱۶۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶ - مکتب طبیعت

فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
که راه آدم و حوا زده است دیو و پری

به پرده داری شب بود عیب ما پنهان
ولی سپیده دمان می رسد پرده دری

سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است
برون ز دایره ی درک و دانش بشری

به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهای دری

زمینه ایست سکوت از برای صوت و صدا
ولی سکوت طبیعت ز بان لال و کری

از آن زمان که دلم در به در ترا جوید
حبیب من چه دلی داده ام به در به دری

سرشک و دیده جمال تو می نمایندم
یکی به آینه سازی دگر به شیشه گری

به تیر عشق تو تا سینه ها سپر نشود
چه عمرها که به بیهوده می شود سپری

پناه سایه آزادگی است بر سر سرو
که جور اره نبیند به جرم بی ثمری

تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها
که این مجامله هم برنیامد از دگری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵ - دیوانه و پری
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷ - پریشان روزگاری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.