۴۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن

ای طلعت توخنده به خورشید و ماه کن
زلف تو روز روشن مردم سیاه کن

خال تو آتشی است دل آفتاب سوز
خط تو سایه ای است سیه روی ماه کن

یعقوبها ز هجر تو بیت الحزن نشین
ای صد هزار یوسف مصری به چاه کن

نخل قد بلند تو بنیاد سرو کن
ریحان باغ سبز خطت گل گیاه کن

از شانه آشیان دل ما بهم مریز
ای شانه تو خرمن سنبل تباه کن

پیرخرد که مسئله آموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن

بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸ - آئینه شاهی
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.