۵۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳ - غنای غم

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ
از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل

تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن
غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل

دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل

این غم غبار یار و خود از ابر این غبار
سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل

ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی
زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل

غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر
این جوهر جلی که جلا می دهد به دل

قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش
با همتی که بال هما می دهد به دل

تسلیم با قضا و قدر باش شهریار
وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲ - شهید عشق
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴ - یاران دغل
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
م.ط.د
۱۴۰۱/۷/۲۴ ۰۶:۴۱

روحش شاد شهریار،چه دلنشین سروده است!